يه هفتهاي بود كه هر روز نيازمنديهاي روزنامه همشهريُ ميزدم زير بغلم و راهي دفتر ميشدم...
اول به محض اينكه فرصتي پيدا ميكردم ميشستم و از بين آپارتمانهاي 40 تا 60 متري، گزينههايي رو كه به پول ما ميخورد – بدون در نظر گرفتن خيلي حساسيتهاي ديگه - پيدا ميكردم و دورشون يه خط ميكشيدم. بعد هم دونه دونه زنگ مي زدم و آخر مكالمه به يه ضربدر بزرگ ميرسيدم كه به دست خودم روي آگهي اون آپارتمان كشيده ميشد. آخر سر هم دو، سه تا گزينه بيشتر نميموند كه اون هم وقتي به شورا گذاشته ميشد، نهايتاً يا به خاطر طبقه چهارم بودنش و يا به خاطر محلهاش رد ميشد.
از پيدا كردن خونه توي واحدهاي 40، 50 متري كه نااميد شدم زدم به رگ بي خيالي و حالا چند روزي مي شه كه توي ستون پنت هاوس ها دنبال يه سوژه خوب واسه خنده مي گردم. كلي هم از اين كيسها پيدا كردم اتفاقاً ...
يه پنتهاوس 540 متري با 400 متر تراس بود توي نياوران كه بدجوري چشممُ گرفت... توي تراسش آبشار و آلاچيق داشت و از امكاناتي چون باشگاه ورزشي، ماساژ و بيليارد هم برخوردار بود!... همه اينا به كنار قيمتشُ بگيد چند؟؟؟ مفت! متري 9 ميليون!!! به عبارتي ميشد 6 ميليارد و 660 ميليون تومن!!!
وام ۲۳ ميليونيمون رو با چند ميليوني كه از اينور و اون ور قرض كرديم رو كه بديم واسه پيش قسط، شايد با قسطهاي ماهيانه ۱ ميليون تومن تا آخراي عمرمون بتونيم بدهيمون رو تسويه كنيم.
فقط ديديم يه كم دور ميشه به محل كار، گفتيم نمي خوايم...
حالا زدم تو كار پنتهاوسهاي روف گاردن دار!!! تراس آخه ديگه خيلي خز شد!!! يكي توي زعفرانيه پيدا كردم، 470 متر پلان مدرن، 270 متر سالن يه دست و 250 متر روف گاردن داره. شيشههاش كريستال المانين... كاشيهاي دستساز و شيرآلات طلا!!! سنگهاي كف خونه هم يونانيه... قيمتش هم كه براي من خيلي مهم نيست...
مامان بزرگم مي گه آدمايي كه تو اين خونهها زندگي مي كنن دلاشون از هم دوره... نمي دونم داره گولم مي زنه كه نرم اون دور دورا يا راست ميگه!!! بايد فكر كنم راجع بهش! دوراهيِ بديه!!!
نویسنده : مارگو
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان