قصه جالب روباه پوستین دوز 0 1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 رای) روزی روزگاری، روباهی پوستینی پیدا کرد. جلو رفت و آن را برداشت. خوب نگاهش کرد و با خود گفت: «عجب پوستین خوب و گرمی است. آن را بردارم، به دردم می خورد.»
قصه زیبای پلیس جنگل 0 1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 رای) اردکها هر وقت دلشون می خواست می پریدند توی آب برکه ،و آب رو کثیف و گل آلود می کردند و به حق بقیه ی حیوونا کهمی خواستن آب بخورن اهمیت نمی دادن.
قصه کودکانه پسته اخمو 0 1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 رای) همه پسته ها خندان و خوشحال بودن . برای همین خیلی راحت باز می شدن. اما یکی از پسته ها اخمو بود.
در صورتی که تمایل دارید به جمع اعضای مامی سایت بپیوندید. باید در انجمنهای تخصصی ثبت نام کنید. عضویت در مامی سایت