در واکنش و برخورد با دیگران هنگامی که بعضی احساسات مانند خشم، اضطراب، خستگی یا احساس گناه بر ما غلبه میکنند، نمیتوانیم واکنش مناسبی داشته باشیم. مثلا اگر در یک مصاحبه شغلی یا هنگام گفتوگو با شخصی مهم بیش از حد دچار ترس، اضطراب یا نگرانی شوید، نمیتوانید بهگونهای مؤثر و موفقیتآمیز عمل کنید. بنابراین از موقعیتی که در آن قرار گرفتهاید میرنجید و آزردهخاطر میشوید.
هر روز هزاران عامل ناراحتکننده اطراف ما وجود دارد. اما اگر تصمیم داشته باشیم واکنش درستی در مقابل آنها داشته باشیم، نباید بگذاریم به راحتی ما را برنجانند. در واقع هیچچیز نمیتواند ما را ناراحت کند، مگر اینکه خودمان اجازه دهیم این اتفاق بیفتد. بنابراین باید ببینیم در یک موقعیت ناراحتکننده چه عواملی باعث میشوند ما واکنش نامناسب یا تندی داشته باشیم. ابتدا بهنظر میرسد وقتی در برابر موقعیت یا شخص خاصی قرار میگیریم احساس یا رفتار نامناسبی داریم که باعث رنجش یا اقدام نامناسبی از طرف ما میشود اما با بررسی بیشتر متوجه میشویم که این باورهای ما درباره رویدادها یا اشخاص مختلف است که نوع احساسات و رفتار ما را شکل میبخشد. باید ببینیم وقتی با موقعیتی دشوار یا شخصی سختگیر مواجه میشویم، قبل از اینکه به احساس یا رفتار خاصی برسیم چه کار میکنیم؟ برای توصیف کاری که در این بین انجام میدهیم واژههای زیادی وجود دارد؛ سریع واکنش نشان میدهیم، تصمیم میگیریم، تحلیل یا قضاوت میکنیم، موقعیت را میسنجیم و ارزیابی میکنیم و...
اما تمام این واژهها تحت عنوان فکرکردن قلمداد میشوند و شیوه تفکر ما در پاسخ به شخص یا موقعیتی خاص، یعنی نحوه پاسخدهی و رفتار ما را در مرحله بعد معین میکنند و نشان میدهند که آیا اجازه میدهیم شرایط بیرونی به راحتی ما را ناراحت کنند یا خیر؟ متأسفانه بسیاری از اشخاص، بهویژه در موقعیتهای خاص و غیرمنتظره اصلا فکر نمیکنند و فقط واکنش نشان میدهند ولی در بسیاری موارد ما براساس باورهایی که نسبت به موقعیتهای مختلف داریم احساس و رفتار میکنیم. اگر باور داشته باشید که شکستخوردن و موفق نشدن خیلی وحشتناک و ناراحتکننده است، از موقعیتهایی که ممکن است در آنها شکست بخورید فرار میکنید یا واقعا شکست میخورید. اگر نتوانید تحمل کنید دیگران راهتان را در بزرگراه ببندند، وقتی چنین اتفاقی میافتد، بسیار عصبانی و ناراحت میشوید.
صرفنظر از میزان موجهبودن موقعیت، طرز تفکر ما درباره آن، معین خواهد کرد که تا چه حد ناراحت میشویم و به چه میزان به عوامل بیرونی اجازه میدهیم ما را برنجانند. در واقع چون شیوه تفکر ما درباره شخص یا موقعیت در این مرحله، طرز برخورد ما را تعیین میکند، در این صورت این توانایی را داریم که پاسخهایمان را کنترل کنیم و به اشخاص یا موقعیتها اجازه ندهیم به راحتی ما را ناراحت کنند.
ما باید مسئولیت احساسات و رفتارمان را قبول کنیم و نباید دائم اشخاص و شرایط را مقصر بدانیم و رفتار خودمان را توجیه کنیم. پذیرش مسئولیت احساسها و رفتارهایمان اهمیت زیادی دارد. مسئولیت به این معناست که شما در قبال احساسها و رفتارهایتان پاسخگو هستید چون توانایی هدایت و کنترل آنها را دارید.
باورهای غلط
بسیاری از باورهای غلط ما باعث میشوند که اجازه دهیم دیگران بهراحتی ما را ناراحت کنند؛ مثلا نگرانی بیش از حد در مورد طرز فکر دیگران درباره ما. این نوع تفکر نگرانی بیش از حد و ترس شدید از خردشدن را بهوجود میآورد اما میتوانید به جای آن درباره ترجیحهای واقعبینانه فکر کنید، میتوانید نسبت به کارهایی که میکنید متعهد باشید و در کنار آن بخواهید دیگران هم شما را تأیید کنند. اما اگر اینگونه نباشد، باز هم میتوانید تحمل کنید؛ یعنی باید بپذیرید که همیشه نمیتوانید مورد تأیید دیگران قرار بگیرید.
باور غلط دیگری که باعث ناراحتی شما میشود این است که فکر میکنید هیچوقت نباید شکست بخورید زیرا تحملش را ندارید؛ این باور بهبیان ساده، یعنی نگرانی بیش از حد از شکست خوردن. نمونههای زیادی در مورد ترس از شکست وجود دارد. بسیاری از افراد موفق هنگامی که شکست میخورند، دچار افسردگی میشوند و گمان میکنند به آخر خط رسیدهاند و نمیتوانند شرایط را بپذیرند. البته یکی از نتایج ترس از شکست معمولا ناتوانی از تحمل انتقاد است؛ یعنی مردم در مقابل هر چیز، توجیه و بهانه میآورند. آنها اجازه میدهند دیگران ناراحتشان کنند چون نمیتوانند قبول کنند که اشتباه کردهاند.
یکی دیگر از باورهای غلط نیز تحمل کم در برابر ناکامی است. این باور به این معناست که بخواهیم آدمها و شرایط همیشه همانگونهای باشند که خودمان انتظار داریم. گاهی حتی چیزهای بسیار کوچک و به ظاهر بیاهمیت میتواند درست به اندازه چیزهای بزرگ یا حتی بیش از آنها اینگونه افراد را ناراحت و عصبانی کند. گاهی تحمل کم در برابر ناکامیها، حس درماندگی و قربانیبودن را برای ما بهدنبال میآورد و این موضوع میتواند موجب واکنشهایی ناشی از خشم و عصبانیت، کنارهگیری، فرار از مسئولیتپذیری، احساس تأسف و... شود. بنابراین در بسیاری از موارد ما از دیگران یا شرایط آزردهخاطر میشویم و میرنجیم چون تحملمان کم است و نمیتوانیم صبر کنیم تا شرایط بهتر شود. در خیلی از موارد هم گمان میکنیم اگر مشکلی پیش بیاید باید سریع بتوانیم برایش راهحلی پیدا کنیم. توجه داشته باشید که پشتکار و شکیبایی در مورد مشکلات و بهدنبال راهحل بودن خوب است اما بهتر است با صبر و حوصله بهدنبال راهحل بگردید.
یکی دیگر از مواردی که ما را متاثر و اندوهگین میکند پرداختن بیش از حد به گذشته است؛ یعنی گمان میکنید چیزی که باعث میشود احساس بدی داشته باشید، گذشته شما و تمام اتفاقاتی است که در دوره کودکی، در روابط پیشین یا در شغل قبلی برایتان پیش آمده است. مثلا همیشه میگویید چون پدر و مادرتان در کودکی رفتار خوبی با شما نداشتهاند، حالا اعتماد به نفس لازم را ندارید یا چون معلم ریاضی شما در دوران مدرسه خوب درس نمیداده شما هیچوقت نمیتوانید به ریاضیات علاقهمند شوید؛ البته شکی نیست که تجارب گذشته ما تأثیر زیادی بر رفتارهای کنونیمان میگذارند ولی تا وقتی خودمان چنین اجازهای را ندهیم حتی مرور خاطرات بد هم نمیتواند ما را ناراحت کند. وقتی ما بپذیریم که شرایط و افرادی که سر راهمان قرار میگیرند همیشه نباید آنگونه باشند که ما میخواهیم، از رفتار و شرایط نامطلوب هم کمتر رنجیدهخاطر میشویم. لحظهای با خود فکر کنید و ببینید هنگامی که واکنش تندی نشان میدهید یا ناراحت میشوید چهکسی عامل اصلی آن است؛ رئیس، همسر، دوست، فرزند یا همکار شما؟ البته این بدانمعنا نیست که نمیتوانید به انتخاب خود از دست کسی یا چیزی عصبانی شوید؛ حتما میتوانید اما درک اینکه چهکسی مسئول احساساتتان است (یعنی خودتان) به شما اجازه میدهد از خود بپرسید: «آیا دوست دارم در این موقعیت اینگونه احساس یا رفتار کنم؟» اگر جوابتان منفی است، در این صورت قصد دارید بدون تغییردادن تفکر نامعقول خود چه کاری انجام دهید؛ تغییری که تأثیر خوبی هم بر احساسات و رفتارهای شما خواهد گذاشت؟
تغییر تفکر
فراموش نکنید برای اینکه بتوانید باورها و افکار غلط گذشته را تغییر دهید باید تعهد، آگاهی و تمرین زیادی داشته باشید. تعهد، نگرشی است که باعث میشود بتوانید مسئولیت احساسات و رفتارتان را برعهده بگیرید. آگاهی نیز نخستین گام به سوی تغییر عملی شیوه تفکر شماست. این درست نیست که انتظار داشته باشید شیوه تفکرتان فورا تغییر کند؛ یعنی اگر بیش از اندازه احساس ناراحتی، اضطراب یا خشم میکنید توجه خود را روی شخص یا موقعیت خاصی متمرکز نکنید بلکه به جای آن از خودتان بپرسید: «در این موقعیت چگونه فکر میکنم که تا این حد ناراحت میشوم، چه عاملی در وجود من باعث بروز اینگونه حساسیتهاست و چطور میتوانم طرز فکر نامعقول خودم را اصلاح کنم؟ نخستین کار این است که در برخورد با هر مشکلی آن را وحشتناک نپندارید. برای خودتان «باید»های خاص درنظر نگیرید و بیجهت رفتارتان را توجیه نکنید. اگر بتوانید این 3مورد را رعایت کنید، قطعا واکنش شما بسیار متفاوت و مناسبتر خواهد بود.
راه دیگر برای برخورد درست در برابر واکنشهای تندتان، پذیرفتن حقیقت و انکار نکردن آن، فرارنکردن از آن یا بزرگنکردن آن است؛ «همسرم دیگر مرا دوست ندارد، شغلم را از دست دادهام، همکارم رفتار بسیار بدی با من دارد، بچههایم بیش از حد اذیتم میکنند و...» در چنین شرایطی پذیرفتن جنبههای مختلف یک موقعیت میتواند شما را کمک کند تا بفهمید چه چیزی را بزرگ میکنید، چرا این کار را انجام میدهید و چگونه میتوانید با آن مبارزه کنید. مثلا اگر بهنظرتان میرسد همسرتان شما را دوست ندارد یا میخواهد ترکتان کند، آیا واقعا نمیتوانید آن را بپذیرید و تا این حد به عشق و محبت او نیازمندید و آیا فکر میکنید طرد شدهاید؟ فراموش نکنید کلید موفقیت در بازداشتن افراد از ناراحتشدنهای بیجهت تمرین زیاد است تا بتوانند شیوه تفکر خود را تغییر دهند و در این مورد هم باید بدانید که هیچ موقعیتی وحشتناک نیست مگر اینکه شما این نام را روی آن بگذارید. قرار نیست دنیا همیشه آنگونه که ما میخواهیم باشد و رفتار دیگران همیشه با ما از سر مهر و عطوفت باقی بماند. پس به دور از وحشتناکپنداری و بایدهایی که خودمان تعیین میکنیم مسائل آنقدر هم که ما فکر میکنیم، سخت و غیرقابل تحمل نیستند.
ایرادی ندارد اگر باز هم نمیتوانید جلوی عصبانیت خود را بگیرید و دائم از رفتار دیگران ناراحت میشوید چون شما در ابتدای راه هستید و برای رسیدن به تحول و آرامش بیشتر، زمان زیادی نیاز دارید اما همین که لزوم این تغییر را حس میکنید حتما میتوانید موفق هم بشوید و حتی برای موفقشدن به صبر و حوصله و تمرین زیادی نیاز دارید.همه ما در موقعیتهای سخت میتوانیم متأسف، ناخشنود و غمگین باشیم اما بیش از حد عصبانی، افسرده و خشمگینشدن یا احساس گناهکردن رفتاری نامناسب است که دیر یا زود ما را از پا درمیآورد.
در بسیاری از موارد نیز بهتر است به جای متهمکردن دیگران یا شرایط بیرونی، لحظهای نیز صبر کنیم و بهخودمان بگوییم: «شاید تقصیر من است!». در این هنگام بهخودتان اجازه میدهید با بررسی بیشتر نسبت به رفتار خود در جهت اصلاح آن گام بردارید. صحبتکردن در مورد مشکلات نیز میتواند تا حد زیادی به حل آنها کمک کند زیرا در این صورت به طرف مقابلتان هم فرصت میدهید نظر دهد و بدینترتیب میتوانید به جای اینکه خودتان به تنهایی تصمیم نادرستی بگیرید، با یکدیگر به نتیجه بهتری برسید. فراموش نکنید زندگی کوتاهتر از آن است که بخواهید بسیاری از لحظات آن را در خشم و ناراحتی به سر ببرید. بهعلاوه شما سزاوار آن هستید که با آرامش و شادمانی بیشتری زندگی کنید.
نویسنده: مامی سایت
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان