1- بیشترین افرادی که در مراسم خاکسپاری من گریه خواهند کرد، چه کسانی هستند؟
کسانی که تو را بدون قید و شرط دوست دارند. حالا به احساستان توجه کنید. دقیقا خودتان را در شرایط سوال تجسم کنید. واقعا چه کسانی؟
2- آیا من به اندازه کافی در کنار افرادی که در مراسم خاکسپاری من گریه خواهند کرد، بودهام؟ یا وقت برای آنها گذاشتهام؟
پاسختان احتمالا نه است. اگرچه این افراد خیرخواه شما بوده و بودن با آنها احساس خوشایندی در شما و آنها بوجود میاورد... ولی آنها جز افرادی که شما بیشتر وقت خود را با آنها گذرانده باشید نیستند.
3- افرادی که میخواهم در مراسم خاکسپاری من گریه کنند، چه کسانی هستند؟
افرادی که در شما احساس خوب و شما را بهترین میدانند. و با حضورشان به شما اعتماد قلب، و اعتماد بنفس میدهند. و شما در کنار آنها احساس آرامش و امنیت میکنید. ولی شما فرصتهای بودن با آنها را به غفلت از دست میدهید...فرصتهایی که گاه حق طبیعی و مسلم آنان است. هم اکنون دست از اینکار بردارید و این افراد را از حاشیه به متن زندگی خود بازگردانید.
4- آیا از اینکه به مردم بگویم کجا کار میکنم، افتخار میکنم؟
اگرپاسختان نه است، باید فورا دستبه کار شده به دنبال جای دیگر و کار دیگری بگردید. یادتان باشد که عناوین میآیند و میروند. پول و ثروت میآید و میرود. اما افتخار برای همیشه است.
5- آیا شرکت یا کارگاه من کسب و کاری است که میخواهم، فرزندانم بعد من آن را اداره کنند؟
گاهی اوقات شرایط کاری شما به گونهای است که شما آن را برای بدترین دشمنتان هم نمیخواهید چه برسد برای فرزندان خود! مانند شرایط کاری که دارای؛ زمان نامتعارف، مشتریان غیرقابل تحمل، کارکنان غیر قابل تحمل؛ شرایط سخت کاری، آینده و چشم انداز بلند مدت نامشخص و... اگر شما از آن دسته افرادی هستید که به فرزندان خود میگویید؛ دوست ندارم یا نمیخواهم در چنین شرایطی کار کنید، چرا به خودتان اجازه انجام و ادامه چنین کاری را میدهید....لطفا بهانه نیاورید...
طبیعی است که میخواهید، فرزندانتان خوشحال و شاد زندگی کنند. ولی این حق شما هم هست! خود شما هم سزاوار یک زندگی شاد هستید. بنابراین قبل از هر چیز از مشکلات و مسائل خود فهرستی تهیه کرده و برای حل و فصل آنها اقدام کنید و هرجا نیاز به کمک داشتید، از درخواست کمک خوداری نکنید. اگر شما برای فرزندان خود آینده خوب و عالی میخواهید به آنها راهی را نشان دهید که خودتان انتخاب کردید. یعنی با ساختن آیندهای بهتر برای خودتان به صورت عملی راه درست را به فرزندانتان نشان دهید.
6- آیا امروزشما با دیروزتان متفاوت است؟
باید متفاوت باشد، حتی اگر این تفاوت بسیار جزیی باشد. در غیر اینصورت شما یک زندگی ساکن و بدون پیشرفت دارید.
7- آیا بیشتر "بله"، میگویم؟ یا بیشتر"نه" ؟
مطمئن باشید، گفتن "نه" به رویدادهای زندگی امروز دقیقا مانند همان دیروز و یا شاید هم بدتراز آن باشد. در موردش کمی فکر کنید... انتخاب پاسخ" بله" بیشتر اوقات درک و حل مسائل و تحمل شرایط را برای شما آسانتر و راحتتر میکند.
8- آیا من به جای استفاده از زمان خود، از پول خود مایه میگذارم ؟
شاید شما برای اینکه برای مدتهای طولانی از خانوده دائما دور هستید، زمان کمتری به آنها اختصاص میدهید، دوستان و یا کار خود را بر آنها مقدم کردهاید، از اوضاع و احوال آنها بیخبر هستید و... احساس گناه میکنید و برای دور کردن این احساس توسط دادن پول یا خریدهای غیر ضروری برای کودکان خود، میخواهید، جبران مکافات کنید. شاید شما چیزهایی بسیار قابل توجه و هزینههای بسیار گزاف برای اینگونه جبرانها پرداخت کنید. ولی بازهم چیزی تغییر نمیکند چرا که این نوع جبرانها تنها نشان دهنده عذاب وجدان شماست نه ارائه توجه و محبت شما به خانواده... احساس گناه شما به دلیل عدم توجه کافی به خانواده و فرزندان و نشان ندادن محبت واقعی با حرف و یاعمل همیشه شما را گیر خواهد انداخت. شما با پرداخت اینگونه هزینهها تنها در جهت ناکارآمدی فرزندانتان گام برمیدارید...بهتر است با درایت بیشتر از زمان و اوقات خود برای فرزندانتان استفاده کنید نه مصرف پول بیجایی که فرزند شما را به سمت بیمهری، مادیگرایی و مصرفگرایی سوق میدهد. یادتان باشد پول به هیچ عنوان ابزار خوبی برای بهرهبرداری شما به جای حضور و زمانتان نیست... شاید بتوانید در کوتاه مدت با پول خود برخی مسائل را لاپوشانی و سرسامان دهید ولی در دراز مدت همین پول بلای جانتان خواهد شد. چرا که بچهها به زودی بازیهای ویدئویی، اسباببازیهای گران و غیره که شما آنها را خریداری کردهاید، فراموش خواهند ولی هرگز یک بعد از ظهر شاد و صمیمی را که با هم گذراندهاید را فراموش نخواهند کرد.
9- آیا من تنها یک اسم و یک عنوان هستم ؟
"آیا من خودم را با این عناوین میشناسم؛ "یک مخترع هستم" ،"یک سخنران هستم"،" یک نویسنده هستم "و...؟ اگر اینطور است باید بگویم؛ شما خود را داخل یک جعبه قرار دادهاید! وقتی شما شروع میکنید خود را با یک عنوان تعریف کنید، شما اینگونه احساس خواهید کرد که به مقصد خود رسیدهاید، حتی اگر نرسیده باشید این احساس در شما به وجود خواهد آمد که من در این عنوان یا دراین قالب سخنران، نویسنده، مخترع به خود واقعیام رسیدهام. به آرامی تمرکز خود را از روی عنوان "هستم" بردارید و به سمت "خود بودن"، تمرکز کنید. این کار باعث میشود دائم در تلاش و فعالیت باشید. درغیر این صورت با تفکر و احساس "رسیدن"، دست از تلاش برداشته و دچار روزمرگی خواهید شد. یک فرد باید دائما مهارتهای زندگی خود را بیشتر و بیشتر کند و دائما در حال یادگیری و آموزش باشد. چرا که ممکن است خیلی موارد جذاب و فرصتهای خوب زندگی را از دست بدهد. بنابراین هرگز به خود اجازه ندهید تنها یک "اسم"و یا یک "عنوان" باشید یا با عنوان و آن اسم شما را تعریف کنند. شما بیش از یک "اسم" و یک "عنوان" هستید با خود تکرار کنید تا یادتان نرود.
10- آیا من کاری میکنم که مردم احساس خوشایندی از خود داشته باشند؟
کارهایی مانند؛ تعریف غیرمنتظره، دادن هدیه و... تنها به این دلیل که باعث شود، تاثیر عظیمی در یک فرد بوجود آید لازم است آیا اینکارها را انجام میدهید؟ هر روز، مردم اطراف شما کارهای خوبی انجام میدهند که شایسته سپاس، قدردانی و حتی یک تشکر کوتاه است. قدردانی دست کم یکی از آن کارها، نه تنها دنیای احساس فرد مقابل را بلکه دنیای احساسی خود شما را هم تغییر خواهد داد. سعی کنید، صادقانه و به طور خاص این سپاس و قدردانی را نشان دهید تا احساس خوشایندی بسیار را در آنها بوجود آورید. چرا که متقابلا شما هم احساس خوب و خوشایندی خواهید داشت.
11- آیا من از خودم میترسم؟
آگر پاسختان" نه" است، باید بگویم؛ شما میبایست از خود بترسید. البته منظور ترس از آینده، شرایط مالی - اقتصادی، آسیب، بیماری و یا مرگ خود نیست. چرا که هرگز نباید از این چیزها بترسید. بلکه از چیزهایی که تصمیم به انجام آن میگیرید. قبل از هر چیز درست و اشتباه بودن آن را بسنجید. هر کاری که شما را تحت فشار روحی روانی و جسمی قرار دهد و یا کارهایی که باعث ترس، عذاب وجدان، گناه، هیجان و اضطراب منفی در شما شود. کارهایی که شما را خرد میکنند تا جایی که به خود بگوئید؛ خدایا باور نمیکنم من این کار را کرده باشم ...وای خدای من... گذشته از اینها، باید بدانید که همه ما ترسهایی داریم. ولی آنچه که مهم است، عکسالعمل ما هنگام روبرو شدن با این ترسها است. ترسهایی چون مردد و دو دل بودن، عصبی یا مضطرب بودن و...همه ترسهایی هستند که ما را برای مدت کوتاهی هم که شده مختل کرده و دچار شوک میکنند. بعضی اوقات این ترسها منجر به مرگ هم میشود. با این وجود، اگر ما هنگام روبرو شدن با ترسهایمان، عکسالعمل و رفتار درستی از خود نشان دهیم. یعنی رفتاری مناسب با آن ترس انجام دهیم، آن وقت است که احساس واقعی زنده بودن را تجربه خواهیم کرد.
آیا شما فقط در زندگی هستید یا واقعا "زندگی" میکنید؟
به شما تنها یک یکبار شانس زندگی داده شده است. بنابراین، اطمینان حاصل کنید که واقعا زندگی میکنید.
نویسنده: مامی سایت
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان